مرا ببخش که در این روزهای سخت کرونایی، نمیتوانم دستانت را بگیرم و تو را در شهر بچرخانم.
کرونا آمد و سدّی شد، میان گرمیدستان ما..
اگر هم توی خیابان عاشقی را دیدی که دست معشوقی گرفته است، حسادت نکن چون بعدش مجبور است؛ دستهایش را با وایتکس و الکل و یا در حالت خوش بینا نه اش، با آن مایعی که بوی ادکلنهای قدیمیمیدهد و او را یاد سال 75 و عروسیهای خزش میاندازد. ضد عفونی کند.
ببخش که ما در روزهایی که باید با ماسک و دستکش استریل توی خیابان حاضر شویم عاشق هم شدیم.
این روزها همه ادمها شبیه هم شده اند، در خیابان دیگر خبری از بینی تراشیده و گونه تزریقی و لب شتری نیست.
ولی من، تو را از پشت ماسک فیلتر دار کذایی هم به خاطر برق چشمانت تشخیص میدهم، پس خواهشا عینک آفتابی نزن و این تنها راه تشخیص را از من نگیر و بعد گلایه کنی که چرا با یک نفر دیگر گرم صحبت بوده ام.
راستش را بخواهی ما بدشانس بوده ایم که درست روز اول کرونا عاشق هم شده ایم.
و از فردای آن روز دانشگاه تعطیل شد و من ماندم کوهی از جزوه که قرار بود برایت بیاورم................
.................................................................................................................................................................................................................................
++ مثلا فکر کنید اون بالاییه یه نامست این پایین هم در جوابش نوشته شده :)))))) شعر که نیست ولی یه چیزی همینجوری نوشتم اینجوری شد...
و من تنهاییم را در میان موج موهایت
به سختی شانه میکردم
و چشمانی که هرگز برق شادی را
به چشمان کسی هدیه نخواهد کرد
سکوت تلخ مانده در ته فنجان
و فریاد چه خواهد شد..
حضور مبهم فردا
میان روزهای ما
و تقویمیکه هرگز
بر نمیگردد به روز قبل
پ ن .وبلاگ فیه ما فیهیه تعداد فیلم عاشقانه برای این روزهای کرونایی و خونه نشینی معرفی کردند